Saturday, December 15, 2012

جمله های نغز از نیچه



زندگی چشمه لذت است...اماآنجا که فرومایه نیز آب مینوشد،چاهها همه زهر آگینند .آنان درچاه نگاه انداخته اند و اکنون لبخند نفرت انگیزشان از ته چاه به سوی من بر می تابد آب مقدس را با شهوت بارگی خویش زهر آلود کرده اند و چون رویاهای پلیدشان را "لذت" نامیدند، واژه ها را نیز به زهر آلودند.

بسا کس که روی گرداندنش از زندگی جز روی گرداندن از فرومایگان نبودو بسا کس سر در بیابان نهاد و با وحوش تشنگی کشید چرا که نمی خواست با شتربانان پلید بر یک برکه نشیند.

وّه، چه بسا از جان نیز بیزار شدم چون فرومایگان را نیز از جان بهره مند یافتم. از فرمانروایان رویگردان شدم چون دیدم آنچه را که اکنون فرمانروایی میخوانند، یعنی چانه زنی و سوداگری بر سر قدرت با فرومایگان!

در میان ملتها بازبانی بیگانه و با گوشهای فروبسته بسر بردم تا زبان چانه زنی و معامله گری شان بر سر قدرت با من بیگانه بماند...

مرا چه افتاد؟ چه کس دیدگانم را جوانی باز داد؟ چگونه تا بلندایی پریدم که هیچ فرومایه در کنار چشمه سارش ننشسته است؟

هان، من آن را یافته ام برادران! اینجا زندگانی ای ست که هیچ فرومایه از آن با من نمی نوشد.
ای چشمه ی لذت! کمی تند تر از آنچه باید بَهرَم روانی!

هنوزم باید آموخت که فروتنانه به نزد تو باز آیم.دلم هنوز تندتر از آنچه باید به سوی تو روان است.دلم، که در آن تابستانم فروزان است، تابستان کوتاه و داغ و پُرشور و شادیمدلِ تابستانیم را چه شوقیست برای خُنکایِ تو!

به راستی اینجا ناپاکان را خانه ای فراهم نمی کنیم.

و چون تند بادها بر فرازشان خواهیم زیست، به نزدیک عقابان، به نزدیک برف، به نزدیک خورشید...

No comments:

Post a Comment