Thursday, December 13, 2012

وقتی خدا خوابه



Custom Search
دلم چند تا آدم مهربون میخواد که واسم وقت داشته باشن...
و بدون قضاوت کردن، گوش بدن و بگن میدونیم چی میگی.
وچشماشونم این حرفشونو تایید کنه. 
 
دلم نه یکی،چند تا سنگ صبور میخواد....
تا اگه یکیشون خوابید اون یکی بیدار باشه
و به آرومی بدون اینکه حوصلش سر رفته باشه بگه: خوب....میگفتی.
و من واسه صدمین بار قصه یه غصه قدیمی که جاش هنوز تو قلبم دردناکه بهش بگم...
و اون واسش مهم نباشه که این قصه تکراریه...

دلم یه عالمه وقت میخواد...
که موسیقی گوش کنم و اگه خواستم باهاش گریه کنم، اگه خواستم برقصم...اگه خواستم 100 بار یه تیکه شو از اول گوش کنم تا وقتی که بدون شنیدنش هم تو سرم یک ضرب خونده بشه...

دلم از اون زمستونا میخواد که تا زانو تو برف فرو برم واسه خریدن نون...
و وقتی برمیگردم خونه گرم گرم باشه و غذا هم رو اجاق..
.
دلم میخواد شب چراغا رو خاموش کنم و به تو فکر کنم....
و اشک بریزم با بخندم با یاد گذشته ای که واسه همیشه رفته...
اما با کفشای میخدارش روحم رو خونین و مالین کرده....

دلم از اون چشمای مهربون بچگونه میخواد که  وقتی توشون نگاه میکنم دیگه ندونم کجا و کی هستم...
دلم یه تیکه از خدا رو تو یه آدم میخواد.....دلم خدای زنده میخواد.... 

No comments:

Post a Comment